از تبسم لعل او چون غنچه خندان است و بس بر جراحت های قلبم یک نمکدان است و بس گر نباشد مدعا عرض نیاز خویشتن از عرق بر روی ساحل موج طوفان است و بس تحفه دیگر ندارم در خور عرض ادب پیشکش در پیش تیغش جوهر جان است و بس صد کتاب حکمت درس جنون را خوانده ایم یک جهان دیوان ولی یک بیت ویران است و بس نسخه های جوهر تیغش نمی دانم ولی آنقدر دانم که او یک مد احسان است و بس گر چه می ریزد به خاک هر دری صد آب رو مدعای سائل از ابرام یک نان است و بس ظلمت زلفش که یارب خط اسکندر مباد در خیال آباد هستی یک شبستان است و بس دم به دم موج حیا گل می کند از روی او کز عرق بر عارضش جوش گلستان است و بس طغرل از زیر و بم عشقش مرا معلوم شد بر دلم از ناله هایش یک نیستان است و بس! طغرل احراری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/119869