از دل برون نکرده خیال جفا هنوز گرگ آشتی ست یوسف ما را به ما هنوز روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم بیعت نکرده بود به دستش حنا هنوز وقتی که نغمه سنج شدم من درین چمن باد صبا نبود به گل آشنا هنوز کشتی شکست و از سر من آب هم گذشت بر سر هزار منتم از ناخدا هنوز از چاشنی فقر خبردار نیستی شکر نخورده ای ز نی بوریا هنوز شد پخته نان هرکسی از آسمان و ما آبی نخورده ایم درین آسیا هنوز خاک سلیم در سر کویش به باد رفت ترک جفا نمی کند آن بی وفا هنوز سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101433