از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است شیرین! ز غیرت شکر این پیچ و تاب چیست پرویز گو مباش، ترا کوهکن بس است میلم دگر به حسن سیاه و سفید نیست شوق بنفشه و هوس یاسمن بس است خلوت چه احتیاج بود عزلت مرا؟ فانوس وار، خلوت من پیرهن بس است در غربت از وجود خود آزار می کشیم ما را همین نمونه ز خاک وطن بس است بیگانه باش گو همه عالم به من سلیم چون خامه آشنایی من با سخن بس است سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100994