افروخت رخ از باده و بگداخته بودم خود را ز تماشای رخش باخته بودم بر دست من این شیشه که از چرخ سپردند از حمله ی عشقت ز کف انداخته بودم ناخن به جگر چند زنم، آه که عشقت سازی به کفم داد که ننواخته بودم همچون شجر طور، گل شعله برآورد نخلی که ز موم دل خود ساخته بودم در باغ نشد فرصت نظاره ی سروم مشغول طواف قفس فاخته بودم گر همچو سلیمم ز بتان چشم وفا بود معذور بدارید که نشناخته بودم سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101555