اگر فکر دل زاری نکردی بعمر خویشتن، کاری نکردی تو را از روز آزادی چه حاصل؟ که رحمی بر گرفتاری نکردی نچینی گل ز باغ زندگانی گر از پائی برون، خاری نکردی ستمگر، بر سرت ز آن شد مسلط که خود دفع ستمکاری نکردی شدی مغرور روز روشنی چند دگر فکر شب تاری نکردی ز مردم هرگز آزادی نبینی اگر بر مردم، آزاری نکردی بود حال تو پیدا نزد (صابر) به ظاهر گرچه اظهاری نکردی صابر همدانی : گزیدهٔ اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131757