ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری در بزم برکف خدمت باد بیزن است حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد چون اشک من روانه به هر کوی و دامنست منهم پی مرافقت هریکی مدام عزم رحیل کرده چوجانم که در تن است لیکن چو هست کیسه ام ازسیم و زرتهی عزمم هنوز چون صله ات نامعین است جیحون یزدی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/133662