این دل که جنون همیشه اش خوست دیوانه عشق آن پریروست کس پنجه عشق برنتابد از آهن و رویش ار چه بازوست ای دوست مخور فریب دشمن دشمن به عبث نمیشود دوست این باد مگر ز کوی اوخاست کز وی همه شهر عنبرین بوست عشقش بکجا رود که ما را بنشسته چو مغز در رگ و پوست دلجو نبود چو قد رعناش این سرو روان که بر لب جوست چون نور دگر رهائیش نیست جائیکه اسیر طره اوست نورعلیشاه : دیوان اشعار : غزلیات : بخش دوم : شمارهٔ ۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/140447