ای آن که ز نور صبح چراغت افروخته شد چو از حیا روی افروز چراغ عیش ما را ز آن تازه گیای آشنا روی زآن جوهر آشنا که آمیخت با هر نفسی چو با صبا بوی صد گل چمن دماغ را زوست چون سنبل زلف دوست خودروی ز آن شعله که هر خرام دودش دارد لب زمزمی ثناگوی آویزد گرد عارض حسن صد حلقه زلف عنبرین بوی ز آن سینه عاشقان که آهش از بس که گرفته با ادب خوی در زمزم صدق آورد غسل و آن گاه به سوی لب نهد روی فصیحی هروی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۴۰ - در تقاضا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137687