ای بشر چیست به غیر از تو که آن آن تو نیست وان کدام آیت تکریم که در شان تو نیست چه سرائیست که بر روی تو نگشوده درش چه مقامیست که آن عرصه ی جولان تو نیست از ثری تا به ثریا و زمه تا ماهی چیست آن ذره که در عشق گروگان تو نیست در شب و روز و مه و سال مگر سرگردان فلک بی سر و سامان پی سامان تو نیست نیست مامور مگر ابر به سقائی تو مهر طباخ تو یا نطع زمین خوان تو نیست نیست گردون مگر ایوان تو یا در شب تار ماه قندیل فروزندهٔ ایوان تو نیست تا که از نقص رسانی به کمال اشیا را دست آنها مگر از عجز بدامان تو نیست حسن و عشق و نظر و شور و تقاضا و طلب این درخشنده لئالی مگر از کان تو نیست خرد و علم و کمال و ادب و فضل و هنر این ریاحین مگر از ساحت بستان تو نیست با وجودی که نگنجد به همه ارض و سماء مگر آن کنزخفی در دل ویران تو نیست باری از عالم ایجاد تو منظوری و بس وز تو منظور به جز گوهر عرفان تو نیست که تو را گفت خدا را نتوان دید صغیر او هویدا مگر از آینهٔ جان تو نیست صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135413