ای حسن تو بگرفته ز خوبان جهان باج امروز تویی بر سر خوبان جهان تاج رخسار تو از حلقهٔ زلف است نمایان یا عارض احمد بود اندر شب معراج از تیر حذر باید و مژگان تو تیری است کانرا دل عشاق تو از جان شود‌ آماج هر دل که تو در آن ز صفا جلوه نمائی گردد به طوافش حرم کعبه یک از حاج سوی تو بود دیدهٔ ما خیل گدایان تو پادشه عالمی و ما به تو محتاج هر کس سپرد راهی و پوید به طریقی ما را نبود غیر ره عشق تو منهاج دم در نکشم از سخن عشق صغیرا ور آنکه زنندم به سر دار چو حلاج صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135533