ای عامل خراج کفایت نمای راد دستور خسرو و شرف دست میرزاد خورشید جاودان مؤید یمین دین کز سایه یمین تو زفتان شوند راد رادیست حرفت کف و کلک و بنان تو خلقی زحرفت کف و کلک و بنانت راد تا از بنان و کلک و کف تو بمن رسید تشریف و خلعتی که نشاید گرفت و داد مادح نماند جز من و ممدوح جز توئی من مادح از نژاد و تو ممدوح از نژاد زان مهتران نئی تو که در خدمت و ثنات بستن میان نشاید و نتوان زبان گشاد دست و در دل تو گشاد است و طبع نیز پاینده چون در دل و دستت گشاده باد شعر مرا هر آینه از هزل چاشنی ماند بجای بلبل و گشنیز و بغمخواد تا بر حسود تو برم آن چاشنی بکار کوبم در اجازه که تا بگذرم چو باد گر کیقباد و کسری گردد حسود تو صد . . . در . . . زن کسری و کیقباد ناگفته خوبتر بتو از حاسدان تو ایشان کنید خود که از ایشان کنند یاد از حب خویش یاد کنم وآنچه بایدم خواهم ز مجلس تو چو شاگرد از اوستاد ای صدر اهل فضل مرا نان و جامه نیست در گردنم هم از غله خانه غل فتاد بر مجلس رفیع تو اطناب قصه را این بنده رفع کرد و بر ایجاب دل نهاد ده ساله کدخدائی شاهان بیک زمان داری و بیش دارد ازین امر تو نفاذ یک ماهه کدخدائی کردم ز تو سوآل جودت سوآل من باجابت قرین کناد سوزنی سمرقندی : دیوان اشعار : قصاید : شمارهٔ ۴۹ - در مدح مؤید گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/132087