ای لعل نوش پرور جانان چه جوهری کز آب و رنگ غیرت یاقوت احمری چندان صفا و فرو بها درگهر تراست کاندر صفات بر همه آن سنگ ها سری آب از تو غرق خوی شد وآتش ز شرم سوخت رونق فزای رسته نیران وکوثری نتوان سرودت آتش و آب ای عجب که باز در طینت آب خشک و به تاب آتش تری در رنگ به ز باده سرخ مروقی در طعم به ز قند سفید مکرری با آن ملاحتت که سرشته اند در نهاد شیرنی و جان فزاتر از آب سکندری رنگین چنانکه صاف تر از انگبین ناب شیرین چنان که خوبتر از قند جوهری سایغ تری ز شهد و گواراتری ز شیر نافع تر از شراب و نکوتر ز شکری در تازگی لطیف تر از برگ لاله ای در نازکی رقیق تر از موی لاغری آن خود غذای جسم و تو جاوید قوت جان در خاصیت هزار ره از باده بهتری آن را طراوت از چه و این را طرب کجاست نه دیده ی خروس و نه خون کبوتری از خجلت آب بسکه عرق ریخت شد روان تا دید مر ترا که چنین تازه و تری عقد درر نهفته از جزع من به جیب چون قفلی از عقیق که بر گنج گوهری بس تنگ تر ز چشم بخیلی که لاجرم دروعده بی ثبات تر از باد صرصری دل بر سرت نهاد و دهد جان به پات نیز شاید غم صفایی از این بیشتر خوری صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129419