ای مه ز مهر اگر نظری سوی ما کنی کام دل شکسته ما را روا کنی آموختت که این روش دلبری که رخ بنمائی و بری دل و ترک وفا کنی هر کس فزوتر از همه شد مبتلای تو بر او فزونتر از همه جور و جفا کنی بر آنکه منع عشق تو از من همی کند بنمای روی تا چو منش مبتلا کنی چشمت به پشت پرده خورد خون مردمان فریاد از دمی که ز رخ پرده واکنی آزادی دو کون بود در کمند تو روزی مباد آنکه اسیران رها کنی گاهی ز راه دیده کشی رخت خود بدل گاهی ز دل برآئی و در دیده حا کنی ای دیده از صغیر چه خواهی که پیش خلق راز نهان او همه جا برملا کنی صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135756