بتی کو عزم دوری داشت با من با منست امشب گل از رخسار او در بزم گلشن گلشنست امشب پی ایثار او لعل و عقیق و لؤلؤ و مرجان مرا از اشک خون آلود دامن دامنست امشب بده ساقی می گلگون بزن مطرف دف و بربط که بزم از غیر چون وادی ایمن ایمن است امشب به پیش ناوک مژگان آن ترک کمان ابرو زره آسا دل مجروح روزن روزن است امشب نباشد حاجت شمع و چراغی محفل ما را که بزم جان و دل زان روی روشن روشنست امشب شکسته توبه و طرف کله مستان بیا زاهد ببین در بزم میخواران چه بشکن بشکنست امشب صغیر از حاصل وصلش نبود امید یک خوشه ولی شامل مرا آن فیض خرمن خرمنست امشب صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135409