بت سمن بر سیمین عذار سنگین دل چگونه صبر کند در غم تو چندین دل ز عشق حقه ی لعل تو می دهد جان، جان به کفر طره ی زلف تو می دهد دین، دل دل تو بر من بی دین و دل نمی بخشد بگو که تا چه کنم در زمانه با این دل؟ به خون خویش چو فرهاد می کند بازی ز عشق آن لب شکرفشان شیرین، دل در آرزوی خیال تو ساخت چندین جان در انتظار جمال تو سوخت مسکین دل از آن زمان که نظر کرد و عارض تو بدید نمی کند نظری سوی ماه و پروین، دل ز عشق روی تو چون حیدر پریشان حال به خون خویش کند روی خویش رنگین دل حیدر شیرازی : دیوان مونس الارواح : غزلیات : شمارهٔ ۴۱ - وصف دل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110173