بجز این مرا نماند، پس مرگ سرگذشتی که منت ز سرگذشتم، چو توام بسرگذشتی ز غم جدائی تو، چو ز عمر سیر گشتم به مزار من گذر کن، به هوای سیر و گشتی اگرش جنون ناقص، نگرفته بود دامن ز چه فرق داد مجنون، به میان شهر و دشتی دل خوش بوجد آید، ز هوای گلشن اما پر مرغ بسته باشد، گل و سبزه تیغ و طشتی ز تو چشم مهر ای مه، دل من نداشت هرگز دگر از چه کینه ورزی، تو که مهربان نگشتی فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111540