برس به داد دل ما که پادشاهی چند رسیده اند به فریاد داد خواهی چند گهی به زخمی و گاهم به مرهمی بنواز به سوی ما فکن از مهر و کین نگاهی چند کشد فراق چو ما را بدو سپار چرا به گردن تو فتد خون بی گناهی چند به خون من چه بود پاسخت که هست مرا ز زلف و غمزه و خال و رخت گواهی چند کدام شب به امیدی که روز از آن گذری به سر نکرده ام از عمد خاک راهی چند به صید صوفی و زاهد به دیر و کعبه خرام خراب ساز کلیسا و خانقاهی چند به حلقه حلقه ی گیسو بری ز ره دل ما به راه خلق کنی از طناب چاهی چند به دیده طره ی ترکان مرا نماید راست ز خجلت خم زلف تو رو سیاهی چند مبند باد به چنبر، به هاون آب مسای چسود زین دو صفایی در اشک و آهی چند صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129231