بر چهره ی او هر که زمانی نگران شد مانند من از مهر رخش بی دل و جان شد یارم به در مسجد نو بر لب جویی آمد چو گل تازه و چون سرو روان شد بر سینه زدم سنگ و دلم تنگ شد از غم تا از برم آن سنگ دل تنگ دهان شد در مجمع خوبان که به از حور بهشتند دلدار من آن دارد و دل عاشق آن شد تا مست شوی از لب معشوقه چو حیدر می نوش که عید آمد و ماه رمضان شد حیدر شیرازی : دیوان مونس الارواح : غزلیات : شمارهٔ ۳۷ - و له ایضا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110169