بهار آمد بکن ساقی طربها به این لب تشنه ده آب عنب ها در جواب او مربا خواهم این ساعت مربا ندارم غیر ازین در دل مربا ز پیش لوت خواران کله چون رفت ندارد هیچ چیزی جز عنب جا هریسه گوید این با روغن داغ که چونی تو درین سوز و شغبها به روی خوان چو انواع طعام است غنیمت دار حلوای رطب را سحر می گفت طباخی که هستیم به تنگ از صوفیان بلعجب ما صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه : بخش ۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139449