بهار است و چمن چون روی محبوب چو قد یار، هر سروی دل آشوب دل از موج و دم ماهی گشاید صفای خانه از آب است و جاروب کبوتر را فرستادم به سویش خط آزادی اش دادم ز مکتوب گروهی نیستند ابنای عالم که بگذارند یوسف را به یعقوب به خونخواری جهانی اوفتاده مرا در پوست، همچون کرم ایوب قفس از شعله ی آواز ما سوخت چنین می باشد آتشخانه ی چوب سخن کردن نمی آید ز هر کس تو می دانی سلیم این شیوه را خوب سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100849