به بی پروایی ما غافلان، تقدیر می خندد چو شیری کز کمین بر شوخی نخجیر می خندد جوانان ناتوانی های پیران را چه می دانند کمان دارد ز سستی پیچ و تاب و تیر می خندد تبسم چون کند آغاز، جان بخشد جهانی را ز تمکین گرچه همچون صبح محشر دیر می خندد زمانه کین مظلومان ز ظالم می کشد آخر به پیش اهل معنی، زخم بر شمشیر می خندد سلیما آنچنان بر فرش راحت تکیه ای دارد که بر دیبای بستر، غنچه ی تصویر می خندد سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101394