به جامم باده ی ناب است و خون دل هوس دارم نمی خواهم گل از کس، تا به داغی دسترس دارم درای محمل نازم، به حسن صوت مشهورم ز شوق ناله ای، صد کاروان از پیش و پس دارم گلستان ترا ای باغبان غارت نخواهم کرد به یک گل می شوم راضی، که مرغی در قفس دارم شب وصل است و بیم غمزه اش آشفته ام دارد که بزم می گساری بر سر راه عسس دارم دلم از گفتگوی پندگویان تیره می گردد گل آیینه ام، کی طاقت باد نفس دارم ز بال خود دو ترکش بسته ام دایم که از همت سر تسخیر ملک دام و اقلیم قفس دارم درین گلشن سلیم از روشناسان کس نمی بینم چو گل آیینه ی خود چند پیش خار و خس دارم؟ سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101567