به قصدم ز ابرو و مژگان بتی تیر و کمان دارد تو گوئی نیم جانی بر من بیدل گمان دارد ببزم غیر جا بگرفته و غافل از این معنی که چون نی از فراقش بند بند من فغان دارد گله از آه آتشبار دل ای سینه کمتر کن مگر نشنیده ای آخر تنور گرم، نان دارد؟ ز خود غفلت مکن، از شر نفس ایمن مباش ایدل که این خاکستر، آتش در درون دل نهان دارد مپرس از عاقلان احوال (صابر) را اگر خواهی خبر از حال زارش مرغ دور از آشیان دارد صابر همدانی : گزیدهٔ اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131733