بیا که باغ نکوتر ز روی دلخواهست بهار خیمه برون زن چه جای خرگاهست کنون که در چمن آگاه گشت لاله ز خواب غرامتست بر آن کو ز عالم آگاهست به فصل این گل کوتاه عمر عشرت کن که قصه تو درازست و عمر کوتاهست تو بر زمانه همی خند چون فنینه گریست که خنده های گل از گریه ی سحرگاهست مدار انده فردا چو راه عشق روی که خود رسد ز بد و نیک هر چه در راهست هزار جان مقدس فدای آن کس باد که جای او به چنین وقت حضرت شاهست خدایگان جهان ارسلان که توقیعش ز بهر عصمت دین اعتصمت باللهست مجیرالدین بیلقانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/114708