بیا که عید صیام است و باز فصل بهار غم زمانه بدل کن به باده گلنار چو دهر حادثه زای است و عمر مستعجل اگر تو مست نباشی چرا شوی هشیار سبوی باده به دست آر با پری رویی چه مانده ای تو گرفتار جبه و دستار خمار باده لعل لبان او دارم درین خمار تو ساقی صراحیی زخم آر به خواب، لعل لبان تو دوش می دیدم مراست این شرف آری ز دولت بیدار ز یمن عشق تو گشتم غنی بحمدالله مراست چهره زرین و دیده دربار به روز واقعه در دامن تو آویزد بروید از گل صوفی مستمند چو خار صوفی محمد هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139401