بی او غم پا و سر ندارم
گر جان برود، خبر ندارم
صیاد بر آشیانه ام تاخت
دانست که بال و پر ندارم
دارم دوهزار دشنه چون بید
در کشتن خود، جگر ندارم
درکارگه هنرفروشی
جز بی هنری، هنر ندارم
راهی ز قفس به آشیان هست
افسوس که راهبر ندارم
طغراصفتم وظیفه، زاری ست
در دست چو زور و زر ندارم
طغرای مشهدی : گزیدهٔ اشعار : ابیات برگزیده از غزلیات : شمارهٔ ۵۳۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/137094