بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالیست! هرگزت نیست بر احوال غریبان رحمی ما غریبیم و تو بی رحم، غریب احوالیست! گر فتد مردم چشمم به رخت، روی مپوش تو همان گیر که بر روی تو این هم خالیست بر لب چشمه ی نوشین تو آن سبزه ی خط شکرستان تو را طوطی فارغ بالیست می روی تند که باز آیم و زارت بکشم این نه تندیست، که در کشتن من اهمالیست قرعه ی بندگی خویش به نامم زده ای این سعادت عجبست! این چه مبارک فالیست! ماه من سوی هلالی نظری کرد و گذشت کوکب طالع او را نظر اقبالیست هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68430