بی سبب زلفش اضطراب نداشت تاب بیداد پیچ و تاب نداشت هیچ گه سنبلی چنین شب و روز دامنی پر ز آفتاب نداشت دل به دریوزه پیش چشم آمد چه کند بینوا شراب نداشت خون‌فشان گشت چشم و نیکو شد جیب رسواییم گلاب نداشت زو وفا خواستم به تیغم زد این سخن غیر ازین جواب نداشت می‌نهفتش ز رشک ایزد لیک درخور حسن او نقاب نداشت شب فصیحی ز تشنگی جان داد عشق گویا دگر شراب نداشت فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137458