تا بکی ای نفس علت زای من ای شده درد از تو درمانهای من تابع خوی تو باید بودنم روی دل سوی تو باید بودنم روزگاری شد هوایت جسته ام هر چه جز یادت زخاطر شسته ام بر هوای خویشتن بگزیدمت بر خدای خویشتن بگزیدمت بی هوای تو دمی نغنوده ام بی رضای تو بگو کی بوده ام هم بتصدیق خود و انصاف خود یک زمان بشنو ز من اوصاف خود دامن مقصود از کف داده ای پشت بر مقصد براه افتاده ای جز تو کس از یار خود دوری نکرد از دیار خویش مهجوری نکرد نام مردن زندگی بگذاشتی نیستی پایندگی پنداشتی شادیی گریافتی گفتی غم است زخمی ار دیدی بگفتی مرهم است خود ز شادی روی دل برتافتی سوی غم شادی کنان بشتافتی از نکونامان گریزی تا بکی با نکو نامی ستیزی تا بکی ننگها از نام تو دارند ننگ از تو بدنامان کنون آرند ننگ خویش را بدنام و رسوا کرده ای نامها در ننگ پیدا کرده ای نشاط اصفهانی : دیوان اشعار : مثنویات : شمارهٔ ۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/119507