تا رشته میثاقم با موی تو محکم شد کارم همه بر موئی بر بسته و درهم شد هر کس دل و دینی داشت چشم تو بغارت برد هرجا دم عیشی بود از زلف تو ماتم شد گندم نفریبد هیچ مخلوق بهشتی را خال تو بتقریبی دام ره آدم شد روح‌القدس از لعلت حرفی بمسیحا داشت شورای روان بخشی در حوزه مریم شد دل هر که بمویت بست از نام و نشان وارست دیوانگی ما بود کافسانه علم شد موج دل دریائی برخاست برسوائی وقتی که بشیدایی در کوی تو محرم شد زانشب که شکست افکند در مجمع ما زلفت اسباب پریشانی پیوسته فراهم شد من تن ببلا دادم اول زخم جعدت یک سلسله را آخر پشت از غم دل خم شد صفی علیشاه : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/138608