تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگری جلوهٔ آیینهٔ گیتی نما را ننگری ملک دل جای کدورت نیست، جای دلبر است گر سرا تاریک شد، صاحب سرا را ننگری روی جانان در دل روشن تجلی می کند بی چنین آئینه روی آشنا را ننگری تا نباشد پرتو عشق حقیقی رهبرت گر چراغ عقل باشی، پیش پا را ننگری نرم همچون دانه کی گردد نهاد سخت تو تا فشار سخت این نه آسیا را ننگری؟ در فراموشی ترا دست کم از آئینه نیست میبری ما را ز خاطر، تا که ما را ننگری عاقبت گر بیوفائی میوه ی نخل وفاست به که (صابر) روی ارباب وفا را ننگری صابر همدانی : گزیدهٔ اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131758