تا نشود جهل ما به علم مبدل پیش ملل بندگی ماست مسجل توده ی ما فاقد حقوق سیاسی است تا نشود جهل ما به علم مبدل ما همگی جاهل و ز دانش محروم پیر و جوان شیخ و شاب کامل و اکمل وین همه ناقصی است زان و مپندار کار صحیح آید از گروهی محتل فی المثل آن آهنی که اهل اروپا ساخته ماشین از آن و توپ و مسلسل در کف ما چون فتاد از عدم علم با همه زحمت کنیم انبر و منقل بهر چنین جهل راه چاره آنی بهر چنان درد یک علاج معجل نیست به جز از طریق مدرسه و کار وین به عموم است بی دلیل مدلل هست ز درباریان دو فرقه و دایم دولت ما می شود از این دو مشکل فرقه ی اول جسور لاکن خائن دسته ثانی فکور اما مهمل در وسط این دو دسته مملکت ما گشته آمورش ز چار جانب مختل گه بردش این دوان دوان بچه ویل گه کشدش آق کشان کشان سوی مقتل فرقه ی اول نظیر فرقه ی ثانی دسته ی ثانی مثال فرقه ی اول مالیه ی ما که خون بهای عمومی است در کف ارباب پارکهای مجلل گاه رود در بهای تابلو و مبل گاه شود صرف چلچراغ و سجنجل آه که جای قباد و تهمتن و نیو داد که مأوای طوس و گستهم یل یکسره گردیده ز انحطاط عمومی دستخوش و پایمال مشتی تنبل کشور کسری که بود از فلک اعلی دوده ساسان که بود از همه افضل این شده رجاله زرنگی ادنی وآن شده ویرانه ز غبرا اسفل فرخی یزدی : دیوان اشعار : دیگر سروده‌ها : شمارهٔ ۱۴ - چکامه وطنی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111939