تا چند ز دوری اتوکش باشم چو اتو میان آتش گر روی دهد گذارمش پیش مانند خم اتو سر خویش جانان چو در آتشم دهد جای مانند اتو ز سر کنم پای از پرتو آفتاب رویش پر باله بود خم اتویش دارم چو اتو به راه او من در پا شب و روز کفش آهن در پهلو استخوان خزیده چون تافته ی اتو کشیده خم از نگهش به گاه دیدن چون انگشتانه شد ز سوزن کی هم چو اتو به او رسم من گر کفش و عصا کنم ز آهن وحیدالزمان قزوینی : شهرآشوب کوچک : بخش ۴۵ - صفت اتوکش گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/126959