تا کی چو طفل عقل دم از مهر و کین زنیم کو همتی که پای بر آن و بر این زنیم تلخیم در مذاق جهان همچنان اگر صد بار غوطه در شکر و انگبین زنیم خاکستریم و باز به صد حیله خویش را سوزیم تا دمی نفسی آتشین زنیم گریند شام ماتم ما دوستان ما چون صبح خنده در نفس واپسین زنیم خاکیم و بردبار نه آن نازنین زلال کز جنبش نسیم گره بر جبین زنیم ز آن شعله‌ای که سینه آتش کباب اوست کو یک شرر که در جگر کفر و دین زنیم دستم نماند بس که فصیحی به سر زدیم زین پس به جای دست مگر آستین زنیم فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137598