تخم اشک از کف بنه ای دل که مانند سحاب تا بپاشی تخم، می باید ز هم پاشید و رفت چون قدح کآید بر مینا، شب آمد پیش من گریه کردم از برای ماندنش، خندید و رفت بس که خاک این چمن سرگشتگی می آورد آب را از چشمه باید راه جو پرسید و رفت کوچه تابوت اگر آمد درین راهت به پیش تا به منزل می توانی سایه وش خوابید و رفت طغرای مشهدی : گزیدهٔ اشعار : ابیات برگزیده از غزلیات : شمارهٔ ۲۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/136764