ترسم که رسد از تو مرا پیک و پیامی آن روز که از من نه نشان است و نه نامی ای مرغ دل از گلشن و باغت چه غم افزود کآسوده به کنج قفس و گوشه ی دامی روز اشک به دامان و شبم ناله به گردون بر ما گذر و چند چنین صبحی و شامی لب تشنه چه پایی به ره دیر مغان پوی شاید که مغان دست تو گیرند به جامی ز ایوان مناجات به میدان خرابات تبدیل کن البته درنگی به خرامی مستوری و مستی نتوان داشت بهم جمع دستی زن و بردار سوی میکده گامی چون بر در میخانه رسی بهر خود آنجا می جو ز مقیمان خرابات مقامی در محفل می با همه نومیدی و نقصان تحصیل کن از شاهد و مطرب همه کامی دل در خم زلفین دلاویز دلارام در چنگ دو شهباز فرومانده حمامی از آتش دل سوخت صفایی تر و خشکم عشق است و کجا فرق کند پخته و خامی صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129434