جان به لب آمده و نیست ز جانان مددی وقت من تنگ شد ای دیده گریان مددی چین بر ابرو زده و جانب من کرد نگاه یار من بر سر جور آمده یاران مددی روزگاریست که کارم به خدا افتادست نی تو را رحم بود نی ز حریفان مددی رحم بر موی سفیدم کن و دستم برگیر پیر گردیده ام ای شاه جوانان مددی سیدا تا دم محشر نه برآیم ز خمار گر نباشد به من از ساقی دوران مددی سیدای نسفی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/134694