جان سپردیم و اسیریم درین دام هنوز سر نهادیم و ندانیم سر انجام هنوز نیم سوزی سبب دود بود هیزم را هرکه در عشق کشد آه بود خام هنوز جان نثار قدمش کردم و ایامی رفت باورم نیست زبد عهدی ایام هنوز آستان بوس تو در حوصله ام کم گنجد من که مستم ز تماشای در و بام هنوز کرده پیغام که گر جان بدهی بوسه دهم می فرستد، بت من بوسه به پیغام هنوز ابوالحسن فراهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96128