جاودان دولت بیدار به دیدار تو یابم روز عیدم بود آن شب که درآیی تو به خوابم خون خود خورن و خواری ز رقیبان تو بردن عزت انگارم و ازخاک درت روی نتابم جان فدای لب شیرین و دهان شکرینت که برآسود ز شهد و شکر و شیر و شرابم من که صدجام پیاپی ز سرم هوش نبردی چشم مخمور تو از یک نظر افکند خرابم تخم مهر تو به دل کشتم و امید که روزی رسد از خرمن حسن تو نصیبی به نصابم سوخت اختر ز فغان ماند به گل پای ز اشکم چه توان کرد که بود این ثمر و آتش و آبم داد عشاق ستم دیده ستانم ز جدایی رهنمونی کند ار بخت به دیوان حسابم حاش لله که به پیری شکنم عهد وفا را من که صرف غم عشق تو شد ایام شبابم سوخت دل ز آتش رخ در خم زلفش که صفایی به مشام از بن هر موی رسد بوی کبابم صفایی جندقی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129308