جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را محبت عجبی در میانه ی من و اوست زمانه گر بگذارد به یکدگر ما را چنان کرشمه به ما می کند، که پنداری خریده است گل این چمن به زر ما را! چگونه دل ز غم روزگار برداریم؟ همین رسیده به میراث از پدر ما را ز بلبلان گلستان سلیم صد فریاد که از بهار نکردند باخبر ما را سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100834