جهان کهنه چو نو کرد عادت و خو را به قبله ی عربی آورد عجم رو را شفیع روز قیامت، محمد مرسل که قبله گاه جهان کرده طاق ابرو را شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی کمند وحدت خود همچو موج، بازو را چنان ز مقدم او گشت مضطرب کسری که بوی شیر رسد بر مشام آهو را به دور او فلک خودفروش چند زند؟ ز مهر و ماه عبث بر زمین ترازو را به حشر، دشمنش از سیلی پشیمانی کند چو لاله سیه، کاسه های زانو را غبار رشک که در دل ز شوکت او داشت ز خاک کرده لبالب دهان بدگو را حریف شاهسواری که می تواند شد؟ که هست شیر فلک، گربه ی براق او را اگر حمایت لطفش بود، زیان نرسد چو داغ لاله در آتش وجود هندو را به دور نکهت خلقش، ز شرم در گلشن چو رنگ، پرده نشین کرده است گل بو را ز شوق خاک در اوست کز پی پرواز جبین چو مرغ گشوده ست بال ابرو را مرا چه باک ز عمر گذشته در عشقش ز آب رفته غمی نیست سبزه ی جو را مجردان چه غم از فتنه ی جهان دارند غمی ز باد خزان نیست شاخ آهو را سلیم نامه سیاه است یا رسول الله تو روز حشر شفاعت کن این سیه رو را سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100763