خادمه از خدمت آن دلنواز گشت سوی عاشق بیچاره باز خنده زنان با دل بس شادمان آمد و بنشست به پیش جوان گفت بیا غم مخور ای مستمند مرغ دلت یافت گشادی ز بند من بکنم فکر تو، فرمود یار صبر کن و ناله مکن زینهار هست مرا ترس زبان رقیب ورنه ز من یافته بودی نصیب صوفی ازین صبر برآید مراد کس چو تو بی صبر به عالم مباد صوفی محمد هروی : ده نامه : بخش ۱۷ - آمدن خادمه از بر معشوق گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139612