خرد طبل تحیر زن شبی خواندم بمیدانش که واجب چیست مقصد زین تغیر زای امکانش گشاید دست چون ابلیس دزدی خود بملک دل پس آنگه گوید آگه باش و سر برزن زد ستانش اگر گوئی که بزم امتحانست این جهان ما را که جز آن میتواند شد که ز اول خواست یزدانش دل از او دیده از او ذات و استعداد هم از او چه از خود دارد این بیچاره تا بایست تاوانش زمین را چون فلک کن فرض و اجرامش بنی آدم بنسبت از که سعد و نحس شد برجیش وکیوانش گرفتم بوالبشر را خواست در خلد مخلد جا نمودار منعش از گندم چه بود اغوای شیطانش جمادی همچو مغناطیس آهن را بدام آرد چرا اشرار را احمد نکردی رام قرآنش چرا یاغی کند ایجاد وآنگه از پیمبرها هزارانرا کشد کز صد یکی آیه بفرمانش چو در دستسش مغیلان کش دو ابر پا خلیدن شد مگر سر باز میزد می نمود از خلق ریحانش چرا زلف بتان آراست با طرزی که دزد دل گره کز دست گردد باز لازم نیست دندانش حدیث کنت کنزا گر چه خالی از هوس نبود ولی از ما عرفناک از چه ناقص ماند عرفانش اگر حق در اصول دین تحقق خواست از جیحون علی از کلما میزتموا کرد از چه حیرانش کس این کشف حقایق را کماهی ناید ازعهده مگر موسی بن جعفر آنکه گلزار است زندانش نخستین آیت رحمت تمتع یاب از زحمت که ارنی گوی طور صبر شد موسی بن عمرانش جیحون یزدی : دیوان اشعار : قصاید : شمارهٔ ۴۶ - درحیرت از حوادث کون و فساد و مدح محبوب خالق اکبر موسی بن جعفر (ع) گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/133548