دارد از جان و دل ما لعل او صد گونه رنگ بسکه از چشم سیه با ما کند مستانه جنگ چون ز تیر چشم او گشتیم آخر کشته باز دوستان تابوت ما سازند از چون خدنگ چون سواد الوجه فی الدارین ماگردیدختم نیست دل را در دو عالم هیچ فکرنام و ننگ عشق چوندریاست در وی هفتگردون قطره ایست در کشد کشتی عالم را دم او چون نهنگ گفتمش کوهی ز پا افتاد شاها دست گیر گفت چون سر می رود در راه ما باری ملنگ کوهی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/130777