دانی ای مه که زهجرت چه به من می گذرد گذرد آنچه ز دی مه به چمن می گذرد آنچه بر زیبق و زر می گذرد از آتش به دلم از غم توسیم بدن می گذرد به یمن گر گذر آری ز عقیق لب تو خون حسرت به دل کان یمن می گذرد گذر آرد به سر زلف تو چون باد صبا می ندانی که چه بر مشک ختن می گذرد باغبان قد توگر بیند وبویت شنود در پیت افتد واز سرو و سمن میگذرد به کلیسای نصارا اگر آری گذری از بت وبتکده بالله شمن می گذرد چشد از شربت لعل تو اگر طفل رضیع لب به پستان نگذارد ز لبن می گذرد به زیارت گذری گر به سر اهل قبور از پیت مرده همی پاره کفن می گذرد شکر وشهد ویا شعر بلند اقبال است وصف لعل توچواو را به دهن می گذرد بلند اقبال : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/131077