درمان دل خسته ندانم ز که جویم یا حال پریشانی خاطر به که گویم خود با که توان گفت که در آتش هجران خوناب دل و دیده چه آورد به رویم تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم تا جان بودم در طلب وصل بپویم ترک سر و زر گویم و روی از تو نتابم رخسار به خون شویم و دست از تو نشویم تا بر سر من بگذری از ناز و تکبر در پای تو افتاده چو خاک سر کویم ای دوست! چه گویم من بیچاره ی مسکین کز زلف چو چوگان تو سرگشته چو گویم گر زآنکه به تیغ تو شوم کشته چو حیدر من ترک تو ای ترک پری چهره ی نگویم حیدر شیرازی : دیوان مونس الارواح : غزلیات : شمارهٔ ۳۵ - در فراق گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/110167