در باغ بی تو خاطر سنبل شکسته است آیینه ی گل و دل بلبل شکسته است ساقی ز مومیایی می، می کند درست گر شیشه ی دلی ز تغافل شکسته است چون برگ های غنچه که از شاخ سر زند از تنگی چمن، بر بلبل شکسته است کی تاب کبریایی تو دارد طریق فقر بر پشت فیل مستی و این پل شکسته است گر گوش او به ناله ی من نیست در چمن ناخن که این قدر به دل گل شکسته است؟ هر کس درست دیده به سوی رخ و لبش همچون سلیم، عهد گل و مل شکسته است سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101012