در چمن جلوه گر ای سرو قد ساده کنی سرو را بندهٔ آن قامت آزاده کنی رخ نمایی و ربائی دل و گردی پنهان آدمی زاده ای و کار پریزاده کنی عمرها شد که به راه توام افتاده که تو هر به عمری گذری بر من افتاده کنی گرو باده کن و رهن می ای زاهد چند فخر از خرقه، مباهات ز سجاده کنی با گل اندامی و با سرو قدی در چمنی گر دهد دست که برگ طرب آماده کنی جهد کن جهد که در پای گل و سایه ی سرو شیشه خالی ز می و جام پر از باده کنی باده با ساده رخی نوش که تا همچو رفیق باده نوشی و تماشای رخ ساده کسی رفیق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/128984