دلم نگاه ترا سخت آشنا دیده ست ولی نمانده به یادش که در کجا دیده ست به چشم من چه عجب گر ز ناز ننشیند غبار کوی تو چون سرمه چشم ها دیده ست به من هر آنچه کند، پیش می تواند برد جهان ز خون دلم دست در حنا دیده ست فغان ز تربیت آسمان که دانه ی ما به کشت پرورش از آب آسیا دیده ست شکست توبه ی زاهد ز شوق ابر بهار چرا پیاله گذارد ز کف، هوا دیده ست ز چشم خویش سیاهی مزن به ما بسیار که چشم خسته دلان تو چشم ها دیده ست سلیم خاک شد و فرش راه اوست هنوز به حیرتم که چه زان شوخ بی وفا دیده ست سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100892