دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند چون گره، بسته ی صد سلسله مویم بیند صاف سرچشمه ی حیوان، تهی از دردی نیست خضر کو تا می یکدست سبویم بیند آنکه منعم کند از باده ی گلگون دایم نتواند ز حسد رنگ به رویم بیند! چون روم از سر کوی تو، به من هرکه رسد گره گریه ی پنهان ز گلویم بیند خضر آن گه شود از همتم آگه که سلیم مرده از تشنه لبی بر لب جویم بیند سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101277